نازنین رقیهنازنین رقیه، تا این لحظه: 8 سال و 4 روز سن داره

عشقم نازنین رقیه

دکتر عزتی عزیز

همه ی امروز رو داشتم به خاطرات به دنیا اومدن دخترم فکر میکردم .دختر من تا چهار ماه و نیمگی زردی داشت.اونم چهارده.خیلی نگرانش بودم .تازه اونقدر نفخ معده داشت که هر شب تا نیمه های شب گریه میکرد.دیگه کلافه شده بودم.چند تا دکتر متخصص برده بودمش .حتی بهش قرص میدادیم .اما فایده نداشت .دیگه شربت ودارویی نبود که تو بدن این بچه مظلوم نریخته باشیم .هر روزم چشمای قشنگش زردتر میشد.تا این که بردمش پیش دکتر عزتی.یه دکتر که تخصص فوق العاده در زمینه طب سنتی داشت.ایشون یه دوتا دارو براش نوشت .یه دارویی بود که باید تا یه هفته میبردیمش حموم و با اون دارو شست و شو میدادیم.که در مورد دختر من تا بعد دو روز اثر کرد .اون دارو هم برای نفخ بود .بعد از سه روز دخترم ازی...
14 آذر 1396

مقدمه ای برای دلنوشته هایم

سلام .راستش انقدر ذوق کردم که میتونم وبلاگی مخصوص دخترم داشته باشم که حد و اندازه نداره .خوب من یه وقتا مثل عهد عتیق واسه دخترم نامه مینوشتم و چندتا شو دارم..وای اینجوری خیالم راحته که تا بزرگ شدنش میمونه.دختر من یک سالو و هفت ماه و هشت روزشه .هنوز یادم هست که ساعت ده ونیم شب تو بیمارستان اکبر ابادی به دنیا اومد .تخت بغلیم بچه اش رو از دست داده بود چون هشت ماهه به دنیا اومده بود .اما من با این که پرکلامسی شدید داشتم و حالم اصلا خوب نبود .بچه ام در هشت ماهگی سالم سالم به دنیا اومد و به Nicl اصلا احتیاج پیدا نکرد.درسته که من و همسرم و خانواده ام خیلی رنج کشیدیم تا این بچه به دنیا بیاد ولی واقعا ارزشش رو داشت .من اسم دخترم رو رقیه گذاشتم .که خد...
14 آذر 1396