مدرسه
دختر نازم.نازنینم رقیه.
چه روزهایی گذشت و روزگار چه رنگارنگ و پرشور زندگی مارو تا الان نقاشی کرده .امسال میری کلاس اول و تازه کارنامه نیمه اول رو هم گرفتی مادر
باشگاه میری .البته هنوز کمر بند سفیدی .☺😊
آدم دلش میخواد برگرده به روزهای قبل و خاطرات گذشته رو برای ثانیه ای بغل کنه ببوسه و بو کنه .روزهایی که بهت شیر میدادم .تو آغوشم گم میشدی .باهم میرفتیم مسافرت و من هنوز دهه ۲۰زندگیمو میگذروندم.حالا که تو ۳۰سالگی پا گذاشتم میبینم چه خنده دار بودن همه ی سخت گرفتن ها و جدیت ها .چرا یه لحظه نایستادم و با تمام وجود به زندگی نگاه نکردم .شاید به اندازه چای خوردنی آسودگی از تلاطم های دنیا و لذت بردن از لحظه ها سهمی بود که من تو دهه ۲۰زندگیم از خودم دریغ کردم .
دوست دار همیشگی تو .مادر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی